ای جانِ عزیز, با ما بگو
که چقدر سنگین است بار این تن برایت؟
نه با کلام که با رنج.
مبنای اساسی دموكراسی عبارت از این است كه مردم همه در بدست آوردن مناصب دولتی و اداره ی سیاست مملكت مساوی باشند.در نظر اول این امر ، نظام و تشكیلاتی بسیار عالی است ولی عاقبت آن شوم و وخیم است زیرا مردم برای انتخاب بهترین حكمرانان و عقلانی ترین احزاب اطلاعات كافی ندارد "مردم فهم و شعور كافی ندارند و فقط آنچه را كه حكام برای خوش آیند آنها میگویند تكرار میكنند" یا برای اینكه عقیده و مرامی مقبول یا مطرود عامه باشد كافی است كه آن را در یك نمایش عمومی بستایند یا مسخره كننده .در حكومت عامه كشـتی دولت بر روی دریای مضطرب و خروشانـی راه می رود و باد هر نـطق و خطابه ای كافیست كه امواج دریا را برانگیزد و كشتی را از مسیر خود منحرف سازد.افراط در چنین روشی منتهی به استـبداد و حكومت مطلقه میگردد : مردم از تملق و چاپلوسی خوششان می آید و چنان حریص عسل هستند كه بالاخره متـمـلقی پسـت و بی اعتـنـا به امور كه خود را "حامی مـلت" میخواند قدرت عالیه را در دست میگیرد.